سفارش تبلیغ
صبا ویژن

90/1/19
4:44 عصر

در آرزوی قطیف

بدست مستند ساز شیعه ایرانی در دسته ثائر، روح الله، عمره، نهضت جهانی اسلام

من در بین الحرمین مدینه هستم ولی دلم در قطیف است و احصاء ، امشب در انتظار فردا هستم که چه خواهدشد ، آیا آن مضطر آل محمد فردا رخ عیان خواهد نمود ، یا آنکه باز در حسرت نگارش می سوزیم

اه خسته شده ام از این واژه های تکراری ، آه از این غصه های تکراری نمی دانم که آیا مولای تنهای ما انتظار چشم های ما را می خواهد یا گام های استوار و تاول زده در راه رسیدن به فرج را می خواهد ، می دانم ولی انگار باورم نیسست که اگر باورم بود الان آرام نمی نشستم و در بین الحرمین فقط دعا کنم که ای خدای بزرگ مولای ما را برسان .

در این چند روزی که در جوار پیامبر رحمت بوده ام ، ذهنم را تنها یک فرمایش آن منیر عالمتاب پر کرده است که من الصبح و لم یهتم به امور المسلمین فلیس بامسلم برای من که در سر سودای نهضت جهانی اسلام می پرورانم همین بس که این کلید را بر تمام درهای توجیه بزنم و همه را قفل کنم و بر خائنین حرم الهی ذوالفقار تفکر خمینی را فرود آوریم  

امروز را، روز خشم در عربستان نامیده اند و شاید روزی باشد که اشداء علی الکفار در آن واقع گردد. نمی دانم هرچه اراده حق باشد همان می شود و یقیین دارم که جهان از آن حزب الله است . حزبی که تندبادهای حوادث آنان را از چرخه ابتلائات نمی هراساند و خیل دشمنان آنان را از مقاومت علیه ظالمین باز نمی دارند .

ای جبار و یا قهار ما را در نصرت دین خود یاری فرما.


90/1/16
11:25 عصر

قاب مبارک

بدست مستند ساز شیعه ایرانی در دسته روح الله، عمره، روح الله ثائر، مدینه

چشمانم به ویزور دوربین گره خورده و نمی خواهد جز آنچه که در این قاب می بیند را با هزار قاب آنسوی دریچه لنز عوض کند.

سالها از انس من و ویزور دوربین می گذرد و در این سالهای پر مشغله چیزهایی دیده ام که جز اهل راز را نمی توان از آن معنا آگاه کرد.

چیزی که در این سال ها از استادم یاد گرفته ام اینست که جز با وضو به این ماشین دست نزنی و نگاه خود را از دریچه دل که آنهم می بایست غرق در انوار الهی شده باشد به قاب نمایشگر بدوزی .آنوقت چیزی در این قاب می بینی که دیگران از دیدن آن عاجرند و تو عاجز در بیان کلام می شوی و تنها اگر اخلاص در عملت متبلور باشد می توانی به حکم رسولان از سرچشمه حکمت برای آدمیان سوغاتی سفرت را برای چندی میزبان چشمان منتظران عدالت گردانی.

ادامه مطلب...

90/1/13
7:58 عصر

روزسیزدهم

بدست مستند ساز شیعه ایرانی در دسته روح الله رفیعی، تولیدات ثائر، روز سیزده 13

سال 86 بود که به اتفاق دوست عزیزم محمد رضا اقدام به ساخت فیلم روز 13 کردیم . متن زیر بخش ابتدایی فیلم  به همراه لینک آن قسمت می باشد.


لینک دانلود قسمت ابتدایی روز سیزده

 

 در ماه دهم از هفتمین سال سلطنت خشایار شاه ، استر به همسری پاده شاه ایران در آمد و در کمال احترام و در کمال احترام به کاخ سلطنتی قدم نهاد.

پادهشاه استر را که بیش از همسران خود دوست می داشت جایگزین ملکه وشتس نمود. و بدین ترتیب بود که استر دختر جوان بهودی ، ملکه ایران زمین گردید و پادشاه تاج قدرت را بر سر او نهاد.

در پرتو همین اقتدار بود که یهودیان توانستند که از جایگاه حکومتی ویژه ای در حکومت ایران برخوردار شوند،تا جایی که مرخای سر پرست استر که او را از کوچکی بزرگ کرده بود و دانشمند و حکیمی منحصر به فرد بود با حکم شاهانه به مقام صدارت منصوب گردید.

مردخای که دیگر به برکت جایگاه والای استر از مقربین دربار شاه ایران گردیده بود موقعیت بدست آمده را مغتنم شمرد و با همراهی استر طرحی را برای اقتدار هر چه بیشتر یهود پی ریزی نمود.

پس در روز 23 ماه سوم یاماه (سیوان)،منشی های دربار فورا اخضار شدند.و فرمانی را که مردخای صادر کرد،نوشتند.مردخای فرمانی را که با نام خشایار شاه صادر کرده بود با انگشتر مخصوص پادشاه ایران زمین مهر نمود

تا بدین ترتیب پس از اعلام حکم شاهانه در پایتخت ایران،شوش،قاصدان آن را به تمامی ملک ایران زمین از هند گرفته تا حبشه برسانند.

پس قاصدان سوار بر اسبان تند رو،فرمان پادشاه را به سرعت به سرتاسر ایران زمین رساندند.فرمان پادشاه به هر شهر و استانی که می رسید،یهودیان آن غرق شادی می شدند و جشن می گرفتند.فرمانی که باعث شد تا مردمان غیر یهود از ترسشان بع دین یهود بگروند.

سرانجام روز سیزدهم ماه ادار فرا رسید.

رزوی سرنوشت ساز برای ایرانیان،روزی که قرار بود او امر و دستورلت مردخای،در قالب حکم پادشاه ایران زمین ، خشایار شاه اجرا گردد.

پس حاکمان و استانداران و مقامات مملکتی و درباریان که از ترس مردخای،جکم شاهانه را پزیرفته بودند،به یهودیان ساکن در سراسرفقط ایران که در شهر های خود اجتماع کرده بودند کمک کردند تا با کسانی که شاید روزی قصد آزارشان را داشته باشند،مقابله کنند.

به این ترتیب یهودیان به دشمنان خود حمله کردند،و آنها را از دم شمشیر گذرانده و کشتند.

و این گونه بود که اولین هولوکاست تاریخ به دست یهودیان شکل گرفت و در حافظ تاریخی بشر ثبت گردید.

در این هولوکاست که طی یک روز صورت گرفت پذیرفت،یهودیان موفق شدیند تا در سراسر ایران75000نفر از ایرانیان مخالف خود را بکشند و از شر آنها که ممکن بود روزی دامن گیرشان شود رهایی یابند.

این کار در روز 13 ماه ادار انجام گرفت و یهودیان روز بعد یعنی 14 ادار پیروزی خود را با شادی فراوان جشن گرفتند.

پس مردخای شرح تمام این وقایع را نوشت و برای سراسر مملکت پارس ، چه دور و چه نزدیک ،فرستاد و از آنها خواست تا همه ساله روزهای 14و15 ادار را به مناسبت نجات یهودیان از چنگ دشمنان جشن بگیرند و شادی نمایند.

به این ترتیبمراسم ایام (پوریم) به فرمان استر تایید شد و در کتای مقدس ثبت گردید.


90/1/13
1:27 صبح

عطر و رجس

بدست مستند ساز شیعه ایرانی در دسته ثائر، روح الله، عمره

پیرمرد نگاهی عمیق بهم انداخت و پرسید چی شده آنقدر مشتاق این کتاب شده ایی ؟

من که باورم نمی شد کتاب را پیدا کرده باشم عرق روی صورتم را با گوشه آستینم پاک کردم وبا زبان دست و پا شکسته ایی گفتم که می خواهم برای جهاد با دشمنان دین خدا به فلسطین بروم.

پیرمرد کتاب فروش ،زل زده به چهره افتاب زده من نگاه می کرد و پرسید که از کجایی؟

کفتم از ایران

از جا بلند شد و با کلامی محکم گفت: تا چند وقت دیگر امریکا به کشور شما حمله خواهد کرد و ما هم برای دفاع از اسلام ناب به شما می پیوندیم.

سالها از آن دیدار درمدینه می گذرد و امروز ماییم و باز همان پیرمرد فرتوت که هشت سال پیرتر شده ، با خودم گفتم دیدی پیرمرد، آمریکا که نتوانست در این سالهای سخت تحریم غلطی بکند ولی امروز ماییم جنایات خائنین به حرمین الشریف در یمن و بحرین.
حالا
ما آمده ایم که قبله را از شر شیطان پاکیزه نماییم و رجس آل سعود را از شهر پیامبر بزداییم ؛تا محل فرود ملائک را با گام های آخرین حجت خدا زینت داده شود و جهان به عطر مسیحایی مولایمان حیات دوباره یابد. انشالله


90/1/12
11:17 عصر

آغوش مهربانی

بدست مستند ساز شیعه ایرانی در دسته ثائر، دل نوشته، روح الله، عمره

وارد هتل که می شوم صدای اذان بلند شده و دیوانه وار چمدان را سپرده ، نسپرده خودم را در آغوش رحمتش می اندازم و هروله کنان به سمت گنبد خضرا روانه می شوم .از آخرین بار دلم همیشه دلتنگ آغوش پر مهرش است نسیم عطر محمدی که به جانم می خورد دیگر پایم را در زمین نمی بینم و دو بال پیدا کرده ام از جنس اشک و توسل که دوست دارد در جنت البقیع فرزندان رسول رحمت طواف دردانه های دخت رحمت للعالمین نماید.

نماز که تمام می شود در شلوغی حرم گم می شوم تا در کنارش پیدا کنم هر آنچه که تا کنون گم کرده بودم . اینبار هم به رسم ادب از باب جبرائیل وارد می شوم ، السلام علیکم یا اهل البیت النبوه و...اشک در چشمانم حلقه می بندد و نگاهم به گوشه سمت راست خیره می شود که پنجره فولاد همه انبیاء و اولیا خاص الهی است و اینجا خانه مادر آبها ، فاطمه زهرا سلام الله علیه و آله است .

دریای طوفان زده دلم که به نگاهش آرام می شود با نهیب دزدان دریایی آل سعود تکانی می خورد و باز در آغوش بی انتهایش باز آرام می گردد و آرام آرام می روم به سوی بین الحرمین.   

 


89/12/28
3:9 عصر

بیانیه مستند سازان بدون مرز در حمایت از مظلومین بحرین

بدست مستند ساز شیعه ایرانی در دسته بحرین بحر الدم، بحرین بحر دم

بسم الله القاسم الجبارین

: اجَعلْتُمْ سِقایَةَ الحاجِّ وَ عِمارَةَ المَسْجِدِ الحَرامِ کَمَنْ امَنَ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ وَ جاهَدَ فى‏ سَبیلِ اللَّهِ لا یَسْتَووُنَ عِنْدَ اللَّهِ وَ اللَّهُ لا یَهْدِى القَوْمَ الظّالِمینَ.   سوره توبه، آیه 19:

ما را بکشید ملت بیدار می شود
مگر می شود چشم ها را بست ؟مگر می شود چشم  غیرت شیعیه  را کور کرد؟
آیا مگر می شود ظلمی که بر فرزندان معنوی رسول الله در بحرین می گذرد را فراموش کرد؟ آیا مگر می توان ناله مادران و فرزندان بحرین را نشنیده گرفت ؟
سکوت در برابر ظلم بر فرزندان معنوی رسول الله را با چه منطقی می توان توجیه کرد ؟
آیا شعار آزادی و مردم سالاری تنها خواسته مردمان مظلوم بحرین نیست؟
کجایند دیده بانان حقوق بشر کذایی که از کوه جنایات آل شیطان کاهی را برای سازمانهای بین المللی گزارش دهند. آیا آنچه که در بحرین می گذرد یک جنایت جنگی نیست؟

ادامه مطلب...

89/12/27
1:28 صبح

مولای امن یجیب

بدست مستند ساز شیعه ایرانی در دسته

مولای من ،مولای آبها تو را به این نام می خوانم که تو مولای انسانهای زلالی ، ادمهایی از جنس آب و باز هم آب
تو را فرزند بانوی آب می خوانندآنانکه عرش خدا را بر آب می بینند و آب قصه حدیث کربلاست که اگر گوش شنوا داشته باشی از صدای آب ، صدای روضه ماه منیر بنی هاشمیان می شنوی.

مولای آبها ، چشمانم غرق در آب است و راه پر از آب ، با خود پرسیدم آیا می شد آب را آه بود و صدای شیعیان علی بن ابیطالب را در گوشه ایی آنسو تر از مرزهای جغرافیایی ما را روضه می کرد و هاتفی گفت که آب ،آه ، آب ، آه  و دیگر هیچ

مولای مهربانی چه می شود پرده غیبت از رخ دنیا کشیده شود و آن نسیم بهاری ازعطر وجودتتان ،کویر دلتنگی هامان را به دشت انس و مودت تبدیل نماید.
مولای ما ،فرزندان معنوی جد بزرگوار شما در کربلای منامه به دست امویان خلیفه سلاخی می شوند و هیهات برما که نشسته ایم و دست بر دست گذاشته ایم و خون دل می خوریم،
مولای بی قرار ما ، از خود برایتان می گویم که طاقتمان تنگ ،بغضمان درگلو ،چشمانمان پر خون، آماده نبردیم . سالیان درازی است که سر به سودایتان داده ایم و سر در کف خیار ، که چون اراده آن وجود ببینیم سرهایمان به شوق به پرواز درآید.
مولای امن یجب ، دعا کن ،دعا کن که پرده غیبت کنارکشیده شود ، تا حکومت حق برپا گردد.
مولای گریه های تنهایی، دعاکن که ماهم ملازم رکابتان باشیم


89/12/27
12:51 صبح

جانم به لب آمد برخیز برخیز

بدست مستند ساز شیعه ایرانی در دسته

همه در تلاطم جشن نوروز هستند و سر در آخور دنیا کرده اند و نمی دانند که در پاره تن این سرزمین که روزگاری بافتنه جزیره نشینان چشم آبی از مادر خود جدا شد چه می گذرد.

مگر می شود چشم ها را بست ؟مگر می شود چشمه  غیرت را کور کرد؟مگر می شود فرزندان معنوی رسول الله را فراموش کرد؟ آیا مگر می توان ناله مادران و فرزندان بحرین را نشنیده گرفت ؟هیهات هیهات از این دنیا

سکوت در برابر ظلم بر فرزندان معنوی رسول الله را با چه منطقی می توان توجیه کرد ؟چشمانم از گریه خون است و حیران که چه باید در این وا نفسای دنیا انجام دهم.
باید برویم تا کشته شویم و یا باید بمانیم تا خون دل بخوریم ؟ حال که جهان در آغاز تجلی ظهور قرار گرفته است چه باید کرد؟آیا باز بایدسر در کود سیاسیون کرد تا به هزار توجیه از فکر برادران ایمانی خود غافل شویم. یا نه بایست عزم نبرد کرد که ما مکلف به تکلیف هستیم و نه به نتیجه ؟
بگذار اهل دنیا قصه ما را باز نقل مجالس لهو ولعب خود کنند که عقل معاش ما سالهاست که از بلاد وجودمان رخت بسته و  به دیار ناکجا آباد رفته است.
هرکه دارد به سرش شور نوا بسم الله ،هر که دارد هوس کربلا بسم الله
ای برادر !جانم به لب آمد برخیز برخیز


89/12/10
9:54 عصر

مناظره

بدست مستند ساز شیعه ایرانی در دسته روح الله رفیعی، دلنوشته، مناظره

عشق می گفت چه راه زیبایی و چه ترنمی بهشتی در این ارض خاکی به گوش می رسد .
عقل تایید کرد و گفت راه زیبایی است اما در دیگر راه غولان سد ملائک شده اند و قصد براندازی حکومت خوبان دارند .بیا به دیگر راه برویم.عشق که تازه راه خود را پیدا کرده بود سرش را به زیر انداخت و به راه افتاد و عقل این وابسته عشق را به دنبالش کشاند ؛در طول مسیر عقل به هر جمادی متوصل می شد تا از رفتن باز بماند ولی آنچه می خواست نشد....

*********************

عقل زایچه دل است و دل اگر آیینه خدا باشد زایچه اش جز عشق نمی شود و عقل و عشق تنها در وجود خدا  معنا می شود و غیر این کفارت دنیاست.
عقل می گوید برو اما عشق می گوید که خدا تورا باعشق آفرید و عشق فریاد می دارد خدای من خدای واحدی است که جز او خدایی نیست
و خدا اینچنین عقل و عشق را آفرید تا انسان و وجود او ، در میان حیرت این دو چنان معنا شود که انسان به مدد عشق و توسل عقل سر به راه خدا نهد و در قربانگاه ،سر را فدای حضرت دوست نماید.

********************
خدای من چشم بر کرمت نهادم تا در ابتلائات دنیا ، در کشاکش عقل وعشق ، سر به آستان توفدا نمایم و بر وصل توقریب گردم که تو نیز عاشق این هستی که بندگانت را اینچنین ببینی .هو الجمیل و یحب الجمال
خدایا ما را در حیرت عقل و عشق معنا کن و ما را به قافله 63 هجری ملحق نما که ما نیز خورشید را دوست داریم و سرهایمان به عشق او به پرواز در خواهد آمد.ان شاءالله

 


89/11/30
1:40 عصر

پیامبر امید

بدست مستند ساز شیعه ایرانی در دسته ثائر، روح الله، دلنوشته، پیامبر، امید

چشمانم به خواب نمی رود ، در تقلای خواب از این سو به آن سو می کنم تا شاید سنگینی پلک هایم مرا کمک کند ، اما انگار ماجرای دیگری در راه است.

وضو می سازم و بیرون می زنم ، حرم خلوت است و جماعتی که هر کدام به کار خویش مشغول؛ همیشه دوست داشته ام دخیل اشک های دیگران شوم تا در عالم انس شان شریک و همراه دلهایشان گردم.

یادم می آید که هر بار مشرف به حرم مولای طوس می شدم ،اگر حال و هوایی روزی مان می شد ، بیشتر از هر جا دوست داشتم در خلوت پنجره فولاد بشینم و در عشقبازی بی پروای مردم نظاره گر باشم و در روضه عاشقی اشک بریزم.

پیرمرد با لهجه خالصانه روستایی آنچنان خالصانه می گفت که مرا یاد پیرزن کلاف نخ به دست می انداخت که در سر سودای خرید یوسف داشت ، آن پیرزن که صاحب یوسف نشد اما این پیرمرد که گوسفندهایش را فروخته بود و با دلی که همه سرمایه اش بعد از این است آمده بود را نمی دانم .

پیرمرد سر بر پنجره فولاد گذاشته و آنچنان میله های فولادی را نوازش می کند که گویا دست در زلف یار انداخته .

ادامه مطلب...

<   <<   6   7   8   9   10   >>   >