سفارش تبلیغ
صبا ویژن

89/11/30
1:40 عصر

پیامبر امید

بدست مستند ساز شیعه ایرانی در دسته ثائر، روح الله، دلنوشته، پیامبر، امید

چشمانم به خواب نمی رود ، در تقلای خواب از این سو به آن سو می کنم تا شاید سنگینی پلک هایم مرا کمک کند ، اما انگار ماجرای دیگری در راه است.

وضو می سازم و بیرون می زنم ، حرم خلوت است و جماعتی که هر کدام به کار خویش مشغول؛ همیشه دوست داشته ام دخیل اشک های دیگران شوم تا در عالم انس شان شریک و همراه دلهایشان گردم.

یادم می آید که هر بار مشرف به حرم مولای طوس می شدم ،اگر حال و هوایی روزی مان می شد ، بیشتر از هر جا دوست داشتم در خلوت پنجره فولاد بشینم و در عشقبازی بی پروای مردم نظاره گر باشم و در روضه عاشقی اشک بریزم.

پیرمرد با لهجه خالصانه روستایی آنچنان خالصانه می گفت که مرا یاد پیرزن کلاف نخ به دست می انداخت که در سر سودای خرید یوسف داشت ، آن پیرزن که صاحب یوسف نشد اما این پیرمرد که گوسفندهایش را فروخته بود و با دلی که همه سرمایه اش بعد از این است آمده بود را نمی دانم .

پیرمرد سر بر پنجره فولاد گذاشته و آنچنان میله های فولادی را نوازش می کند که گویا دست در زلف یار انداخته .

ادامه مطلب...