اسفند ماه سال 1381 بود پنج شنبه مثل قرار هر پنج شنبه حوالی ظهر داشتم می رفتم خونه که مدیر آنوقت مان آمد و گفت که باید تا شنبه ظهر یه نماهنگ برای راهیان نور جمع کنی و ما هاج و واج داشتیم نگاه می کردیم که اون رفت و من و اسدالله بیات تنها ماندیم
خلاصه تا شنبه بکوب کار کردیم و از میان راش های نصفه و نیمه با عنایات خاصه یه نماهنگ ساخته شد به نام زائر .
شعرش را حاج صادق آهنگران در دوره اول راویان فتح خوانده بود و روزی ما شد که پیشکشی نثار ارواح مطهر شهداء کنیم .
این زمین را عشق سودا کرده است/این زمین را اشک معنا کرده است
این زمین را خون روایت کرده است /عشق را مجنون حکایت کرده است
این زمین تفتیده با درد و بلا /کربلا اینجاست یاران کربلا...
کربلا، پس کو بلاجویان تو/ای زمین کو کربلاجویان تو
پس کجا رفتند آن هابیلیان /کشت ما را جور این قابیلیان...
پس کجا رفتند مردمهای مرد /پس کجا رفتند سرداران درد...
فتح خونین شهر پس مدیون کیست /رمز پیروزی آن از خون کیست؟
از چه رو رفتند در بالین خاک/ عاشقان با جسم های چاک چاک...
ای زمین پیمانه و میزان چه بود/راز نصرت در قلاویزان چه بود...
ای زمین از فکه و مهران بگو... /ازشلمچه مشهد یاران بگو
از چه رو اینجا شده بازار عشق /این چه رسمی بود بر دادار عشق
این چه رسمی بود با دریادلان /وای برما وای برما غافلان…
ای زمین بوی غریبی میدهی /بوی قرآنهای جیبی میدهی
بوی تسبیح و پلاک و جانماز/بوی یارب هایی از جنس نیاز
بوی خون بوی بسیجی میدهی /بوی شبهای دوعیجی میدهی
وی عطر و بوی مهر و بوی اشک /بوی حسرت بوی غربت بوی رشک
مانده ای با یاد قرآن پاره ها/ درد دل با ترکش خمپاره ها
استخوانی در گلو داری مگر /این چنین گشتی تو زار و خون جگر
ای زمین مهمان نوازی میکنی /ای عجب خوش عشق بازی میکنی
تو ظهور حقّی اما این زمان /گرگهایی در نقاب مردمان
آرزو دارند بد نامت کنند / تا مگر با خدعه آرامت کنند
لیک تا یاران قران زنده اند/تا ابرمردان میدان زنده اند
تا همه پا در رکاب رهبرند /منتظر برجانشین حیدرند
تا امیدی هست با بذل خدا /با تاسی بر امام سر جدا
یار را هموراره یاری میکنیم /کربلا را باز جاری میکنیم...