ساعت 11 با اتحادیه کشاورزان لاذقیه قرار ملاقات داریم. وسط های راه پوشش گیاهی از نخل های غیرمثمر به درخت های پرتقال و درختچه های نارنگی تبدیل می شود. انگار که از بنرعباس بلافاصله وارد مازندران شده ای. اتوبوس ها کنار یکی از باغ های پرتقال ترمز می کنند و جمعیتی حدود 100 نفر عکس بشار و سیدحسن به دست منتظرمانند. پیاده می شویم. آنها شعار می دهند: بالروح، بالدم نفدیک یا بشار و ما هم همان را؛ با این تفاوت که به جای بشار می گوییم: غزه.
سالن که با صندلی های پلاستیکی، مبله شده بیشتر از صد و پنجاه تا جا ندارد. بیشتر سوری ها ایستاده اند و باز هم خوش آمد و صحبت های دو تا از نمایندگان اتحادیه کشاورزان و بعد هم قائد القافله! "سید فیروز میتی"1
این عرب ها باز هم گندش را در آورده اند! درحالی که با چشم هایمان پرتقال های رسیده را سیر می کنیم با حلویات و آبمیوه های صنعتی ازمان پذیرایی می کنند. حتی حال این را نداشته اند که پرتقال های رسیده را از پای درخت ها جمع کنند. فقط از پای دوتاشان شش هفت کیلویی پرتقال سالم جمع می کنیم. نمی دانم سوریه نفت دارد یا نه اما حتما یک چیزی هست که اینها کارشان شده "بالروح بالدم نفدیک یا بشار" شاید بیشتر از ده بار تو مراسم این شعار را دادند و جالب اینکه زن و مرد حتی اگر نشسته باشند می ایستند و شعار می دهند.
اتوبوس ها نزدیک هتل، لب ساحل وا می ایستند و همه می ریزند پایین. روح الله می شود بز گر گله! و به آب می زند و تقریبا همه آنهایی که شنا بلدند پشت سرش. آب شاید سه برابر خزر شوری دارد اما برای ما که با لباس پریده ایم خوب است؛ می آییم روی آب.
خسته ایم اما اخبار خوبی که از سفارت مصر رسیده بچه ها را شارژ کرده است. استراحتی می کنیم تا بعدازظهر به اردوگاه فلسطینی های لاذقیه برویم. خیلی دوست دارم ببینم آنجا هم وقتی این شعار را می دهیم آنها بشار را به غزه ترجیح می دهند یا نه؟
--------------------------------------------------
1. همان فروز میتوبوروالای خودمان است که عرب ها هر روز لقبی جدید برایش می سازند و این هم یکی از آنهاست.