سفارش تبلیغ
صبا ویژن

90/2/9
3:42 صبح

زائرهای تبلیغاتی

بدست مستند ساز شیعه ایرانی در دسته روح الله، عمره، روح الله ثائر، زائرهای تبلیغاتی

در مدینه که باشی در بیرون حرم تا چشم کار می کند مغازه و فروشگاه هست که بتواند زائران را خجالت زده خود کند و حالا در این چند روزه که با هزار اشک و انابه به درگاه الهی به این سفر مشرف شده اند بتوانند به همه سر بزنند.

باز در این میان هستند کسانیکه فرصت را از دست نداده و خواب و خوراک را به خود حرام کرده اند و طواف همه فروشگاه های عام و خاص مدینه را نصیب خود کرده اند و به رسم وفا ، به هر هموطن که می رسند نشانی فروشگاه های آنتیک و برند و تخفیف را مانند رادیو پیام خودمان اعلام می کنند و بر رکوع خود چنان می افزایند که هرچه جنس بونجول چینی و غیر چینی است در پاچه ایشان فرو می رود که چه ؟

باید حمالی اهل خانه و حرم را کرد که اگر نشود این چه می شود که نگو و نپرس!

 

بعضی اوقات از دیدن صحنه هایی چنان شاخ هایی در سرم در می اید که خودم هم در کَفش مانده ام زنانی که فروشگاه ها را با اتاق خواب خود اشتباه گرفته اند و چنان از سختی معامله و تخفیف در کَف مغازه غش کرده اند که گویا از خوف بستگانِ چشم به راه سوغات سفر، جان به جان تسلیم کرده اند ! اما نه! اینهایی که ما در این مدت شناخته ایم تا چندتا فروشنده مادر مرده را نکشند اتفاقی برایشان نمی افتد.

جالب اینست که همین فروشندگان بنگالی و پاکستانی که به لطف چک و چانه زدن ما ایرانی ها آنقدر فارسی را خوب یاد گرفته اند که گویا زبان مادریشان هم ، همین فارسی خودمان بوده است ؛ یکیشان می گفت ایرانی خوب ، ایرانی پول ، ایرانی سوغات ، مادر مرده تعریف می کرد که سال گذشته وقتی ویروس سیاسی – ببخشید آنفولانزا – آمد؛ بازار عربستان مریض شد و داشت می مرد که شما ایرانی ها باز بیخیال هرچه آنفولانزا شُدید و مانند شاهین سعادت ،باز بر سر ما نشتستید و توانستید ما را از رفتن به دیار خودمان منصرف کنید اصلا درد وبلای هر چی ایرانیه بخوره تو سر آل سعود و من با خودم می گویم که بیخیال هرچه قاچاق و پول شویی و ترانزیته . همه را ول کن و بچسب به مقدار ارزی که در سفر عمره از کشور خارج می شود حساب که می کنم حتی ماشین حساب گوشی ام هم هنگ می کنه چه برسه به خودم ! هشتصد هزار زائر در سال که حداقل خرید یک میلیون تومان است می شود هشتصد میلیارد تومان هشت به اضافه یازده تا صفر!

از خواص دیگر مدینه اینست که همه هرکول می شوند ، مثلا پیرزنی که توان ندارد عصای خود را بلند کند و وبال گردن هم کاروانی اش شده و با ویلچر طی ارض می کند آنچنان ساکی را جابجا می کند که انگار در مسابقه قویترین زائر جهان شرکت کرده و جالبتر اینکه از آقای مدیر کاروان شاکی هم هست ، چرا که گفته به هر زائر دو تا تگ برای بردن ساک می تواند بدهد.

کلا در حیرتم از خودمان !

از هتل که به سمت مسجد النبی حرکت می کنی استند های تبلیغاتی شرکت بیمه ایران آنچنان زیاد است که آدم را یاد نمایشگاه بین المللی بیمه در همین تهران خودمان می اندازد، زائرینی که ساک حمل کفششان را مانند کوله پشتی بر دوش می کشند و  خرامان خرامان به سمت حرم گسیل می شوند و هر که نداند خیال می کند که شرکت بیمه ایران ،هزینه اعزام این همه زائر را بر عهده گرفته است درست مثل چند سال پیشتر که همه فکر می کردند که کارمندان بانک ملت به عمره مشرف می شوند .باز خدا را شکر که اینجا هم شبیه مملکت خودمان است؛ از این جهت که کسی به این حرفا کار ندارد و کلا کار فرهنگی به برگزاری نصفه نیمه چند جلسه خلاصه می شود .اصلا ما مریضیم که به همه چی بد بد نگاه می کنیم . اصلا کسی نیست به ما بگوید به تو چه که ترکها و عراقی ها روزگاری شاگردان ما بودند در برگزاری حج و عمره و حالا گوی را از ما ربوده اند و حالا حالا باید بدویم تا بهشان برسیم .

این ترکها در هیبت حجاب چقدر زیبا می شوند ، طفلکی ها با هزار رنج و مصیبت این حجاب را از آن خودشان کرده اند و چنان از آن مراقبت می کنند که گویا تمام هستیشان همین حجاب است دقیقا مثل خودمان ولی با 30 سال اختلاف!

آدم شرمنده می شود که همان آرم ایرانی بودنش – کیسه بیمه ایران - را در دست آن خانم بد حجاب می بیند ، سنگینی نگاه زائرین دیگر کشورها را بخوبی می شود حس کرد که می گویند که شماها چقدر ناشکر هستید و در نعمت اسلام به سر می برید و هیچ بهره از آن نبرده اید! نمی دانم که این چادر ملی از کجای ما درآمد که چادری های ما را هم به کسوت مانتوهای چسب باربی نشان تبدیل کرده است حالا باربی صهیونیستی کجا هیکل های خواهران محترمه که عشق باربی بودن را دارن کجا! حالا به آقایون که برسیم جالبتر هم می شود اولین حرکت ، خرید یک دشاشه از نوع ضایع و نازک آن است که دست فروشان در ورودی هتل ها برای آقایان عشق عربی عرضه می کنند که آدم را یاد جشن ختنه سوران ها در ایران خودمان می اندازد وقتی که می بیند هیچ چیزی بر نیم تنه پاینشان جز همان دشاشه نازک نیست! و بیچاره تر آنانکه خود را به هیبت شیوخ وهابی مسلک در می آورن و با هزار پُز و ادا و بدون توجه به جایی که آمده است سعی می کند هیچ زاویه ایی را برای عکس انداختن از دست ندهد و باز چشمان متعجب دیگر کشورها که از این کار ما در حیرتند!

 باز دمشان گرم که وقتی می فهمند تو ایرانی هستی با ترس و لرز شنل قرمزی های سعودی می آیند و در گوشَت می گویند یاشاسین ایران .همه آنها که حتی در همسایگی ما هم نیستند و تو اصلا نمی دانی از کدام گوشه این کره خاکی آمده اند تو را با نام خمینی می شناسند و آنچنان بغلت می کنند که سالهاست رفیق غارشان بوده ایی .

قبل تر از این سالها وقتی آن مصری متوجه ایرانی بودنم شد ،چنان در آغوشش چراند که صدای طپش قلبش را می شد از سینه اش شنید . می گفت : شما ایرانی ها اسلام را زنده کرده اید شما به مسلمانان عزت را دوباره بخشیده اید . وهمه این باور از صدقه سر زائرینی است که اینجا را به عشق کسب معرفت از نبی مکرم اسلام و بی بی دو عالم وفرزندان غریب مدفون بقیع انتخاب کرده اند و هر جا که می روند چشمان منتظرشان در پی دیدار خورشید عالم تاب عترت مانند آسمان بهاری اشک را بر گونه هایشان نازل می کند وبس.